مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـمچون گـل لاله که گـشته پرپر افتاد زهـر جفا باعث شد از بال و پر افتاد دستـش به دیـوار است تا اینکه نیـفـتد دستـش به دیـوار است اما...آخر افتاد این کوچههای شهر؛ غم را تازه میکرد یـاد همان روزی که اینجا مـادر افـتاد وقتی زمین افـتـاد از این زهـر کـیـنه چـشمـش به سمت قـبۀ پیـغـمـبر افـتاد روی زمین جسم خودش را میکشید و خود را رساند و در میان بـستر افـتاد خون جگر میریخت خواهر ناله میزد در گـوشهای از خـانۀ او خواهر افتاد دست بـرادر را نگـاهی کرد، ای وای شایـد به یـاد روضۀ انگـشتـر افـتاد... |